نوحه حضرت قاسم

ماه خونین بدنم. .قاسم بن الحسنم

دیده بگشا که عمو آمده است

...

نور چشمان منی. .راحت جان منی

دیده بگشا که عمو آمده است

....

ای که از جام سحر جرعه ی نورت دادند

رخصت سیر در آفاق حضورت دادند

دل آغشته به خون، جان صبورت دادند

از تجلیکده ی وصل عبورت دادند

دیده بگشا که عمو آمده است

آه ای یوسف این قافله با ما بنشین

یک نماز شب و یک نافله با ما بنشین

دیده بگشا و تو بی فاصله با ما بنشین

ای پرستوی من ای چلچله با ما بنشین

دیده بگشا که عمو آمده است

مهربان یار من ای ماه دونیم افتاده

ای سر زلف تو در دست نسیم افتاده

عاجز از وصف تو موسای کلیم افتاده

ازغمت ولوله در طوف حریم افتاده

دیده بگشا که عمو آمده است

یاد آنروز که داغ از جگری وا کردیم

بیخود ازخود شده و چشم تری واکردیم

پرده ی کعبه گرفتیم و دری واکردیم

از حرم تا به حرا بال و پری وا کردیم

دیده بگشا که عمو آمده است

ای که در خاطرمن قصه ی ناگفته تویی

مرهم ومونس این جان برآشفته تویی

آن گل تشنه که بی واهمه بشکفته تویی

آنکه بیدار شد از عشق و به خون خفته تویی

دیده بگشا که عمو آمده است

ای که در حنجره یک فوج قناری داری

در زلال نگهت چشمه ی جاری داری

در شمیم سخنت عطر بهاری داری

نفست گرم که با من سر یاری داری

دیده بگشا که عمو آمده است