ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
بایدخدا این سفره را وا کرده باشد
تـا مـهر را با مـاه یـکجا کرده باشد
بــایـد بیـاشوبـد تـمـام واژه هـا را
حرفی که برگ عشق را تا کرده باشد
خورشید از فیض نگاهش می تراود
هرکو شبش را با تو فردا کرده باشد
خـاکسـتر سـرد مـرا آتـش بـزن آه
تا خاک من سودای صحرا کرده باشد
حسن ختام صلح تو طوفان خونست
باید که آن را عشق امضا کرده باشد
یک کـوچـه غربـت مانـده وکوچ پرنده
یک پنجره بایدتماشا کرده باشد....
تنهاترین مـرد خـدا در خانه ی خود
بی تاب سر برخاک ماوا کرده باشد
رنگش به سبزی میزند اما هویداست
طشتی که در آن سرخها جاکرده باشد
بـایـد بخـوابی ای حـسـن آرام آرام
زهرا چو در گوش تو نجوا کرده باشد